بسم الله
علاقه ام به انگور شاید بر میگرده به کودکی و نهالی که یه روز بابا توی پیت حلبی آورد خونه و کاشت بالای سر بوته محمدی .
با هم بزرگ شدیم ولی اون علاقش به سرک کشیدن تو آسمون خیلی بیشتر از من بود و رفت تا پشت بوم و من ته تهش دستم به شاخه های یه کم بالاتر از طبقه اول هم رسید .
عاشق اون برگای نو رس بودم که بیشتر به فسفری میزد تا سبز ، و خراب اون دونه های مثل زبرجد که میچسبوندم به چشمم تا توش رو ببینم .عاشق اون ساقه های فر خورده که میتونست ساعت ها درگیرم کنه
شاید علاقم به موهای فر از همونجا شروع شد ، کی میدونه ؟!
خیلی از اون روزا میگذشت وقتی پام رسید به حرم مولا و وقتی وارد شدم دلیل عشق و علاقم رو فهمیدم .
بد مستی من قصه ی پر دنباله است زیر سر باده ای صد و ده ساله است
فرشا طرح انگور ،ستونا ، نرده ها ، کاشی ها و در نهایت و فوق همه چیز خود ضریح مولا و اون ترمه جواهر دوزی با انگورای برجسنه از مروارید و یاقوت.
شاید حرم رو هندیا درست کردن برا همین همه جا طرح انگور داره آخه اونا تو خونه علمای خودشون انگور میزارن برا تزیین .
شایدم چون انگور تنها میوه ای هست که دور ریز نداره ، برگاش ، شاخه هاش ، غوره اش ، میوه اش و حتی در نهایت میوه های رو به خشک شدنش میشن مویز و کشمش حتی چوب خشک ساقه هاش رو میسوزونن و از دود و غبارش برای بیماری چشم استفاده میکنن.
شاید یه کم شاعرانه نگاه کنیم بگیم چون حرم ساقی کوثر هست پر از انگوره
کسی چه میدونه شاید همه اینا با هم بهتر باشه
حتی شاید چون مولا خودشون انگور خیلی دوست داشتن و حتی غذاشون سرکه بوده .
شاید خیلی چیزای دیگه هم پشت این جریان باشه ولی بخوام بگذرم از همه اینا باید اینجوری بگم
حک شد انگور به قاموس ضریحت یعنی حرمت قد همه باده خوران مِی دارد
*********
در معطل شدن بوسه به انگور ضریح لذتی هست که در سجده طولانی نیست
پ.ن 1 :خونه پدری برام با انگور همیشه تصویر شده .
پ.ن 2 : از بس که می ام خورانده ای دوش/خونم همه اوست، دارمت دوست
خونم می و دل سبوی عشق است / تا می به سبوست دارمت دوست