عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستنذ

بسم الله

(طولانی نویسی کردم . گفتم که اگه حسش نبود وقتتون رو هدر ندید )

تو خاطره بازی هام از عزیز گفته بودم همون که قدش به زور به 150 میرسید

حالا یه عزیز دیگه هم رفت تو خاطره بازی ها ،فرقشون خلیی زیاد بود با هم

هر چند که شباهتاشونم کم نیست و مهمترینش اینکه هر دوتاشون انقدر عزیز بودن که همه موقع صدا زدنشون به این همه عزیز بودن اعتراف میکردن

عزیز خاطره های قدیم مادر بزرگ مادری بود و داغش شد یه لگه رو دل هممون ولی امان از داغ این عزیز که شاید نسبت خونی نداشت باهامون ولی رفیق بیش از پنجاه ساله مادر بود و به رسم مراقبت ازم حق مادری داشت به گردنم و با مهربونیاش گردن همه رو کشید زیر بار منتش

یه آدم غریب و زیادی تنها تو دنیا که خدا تو گرفتن امتحان ازش همیشه سنگ تموم گذاشته بود و الحق و الانصاف که خوب شاگردی بود

خوب وقتی رفت و خوب جوری ..

بعد از نماز صبح و مثل اونموقع ها که میخوابید پرواز کرده بود و وقتی رسیدم بالا سرش حیا از نامحرم نذاشت خودم و گوله کنم تو بغلش و حسرت خاطرات کودکی موند روی جیگرم .

ارادت به حضرت پدر کشوندش به روز میلاد مولی و رفت و نشست پیش پدر خاکیش که همه عمر تو رفتنش سوخته بود .

شاکله آدم ها ته اونا رو خوب نشون میده و پایان داستان رو مکشوف میکنه برامون . ته عزیز شد بی نیازیش از آدما تو عالم و دستش تو دست حضرت یدالله بودن . همه عمر به مدد مولی کمک حال همه بود و برا هیچ کس زحمت نداشت . از عزاداری زیادی برا خودش خوشحال نبود و شد همون که میخواست . یه تشییع غریبانه تو این اوضاع وانفسا و با عزت و احترام زیر دین آدما نرفت حتی برا دفن .

روی دوش آدمایی رفت که بار همشون رو به دوش کشیده بود یه عمری و حسرت یه مجلس عزا رو کوبید تو قاب دلمون .

سوختنش ناغافل نشست کنار داغ یه استاد عزیز که خوب پیری بود و از مجهول القدرهای عالم برام .

از همون اولین بار که دیدمش فقط یاد علامه جعفری زنده شد تو دلم و جای خودش رو خوب پیدا کرد .

با همه قرنطینه بازی ، حالم همسرجان رو وادار کرد پاش و بزارِ رو گاز بلکه برسم به دیدار آخر ولی حیف که تو شاکله من همیشه دیر رسیدن بوده و رفت ...

یواشکی و با یه حرارت عجیب .. کسی که به تعداد سالای پر برکت عمرش ضرب در هزار شاگرد تو دانشگاه و حوزه داشت و تهش سر جمع با کمتر از ده بیست نفر راهی شد .

روزای عجیبیه و دنیا افتاده رو دور تند .

خدایا نکنه مشغول خونه تکونی برای مسافر در راهی ، که الهی این باشه و فرج حضرت در راه بشه مرهم زخمهای نشسته رو دلمون .

هر چند که شاکله ما آدم ها هنوز لایق اون صبح غریب نشده ولی تو بخاطر وجود نازنین خود مضطر عالم بقیه این غیبت رو به ما ببخش که بد جور کم اوردیم و به قول آقای بازیگر داریم گیم اور میشیم .

هدیه به همه انبیاءو اولیاء و صلحاءو شهدا و ارواح همه مومنین و مسلمین من الازل الی الابد بخوانید فاتحه مع السوره و الصلوات

---

پ.ن اول : برایش قتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است ... دل مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است

پ.ن دوم : مرا به نام بخوان... دلتنگم

پ.ن سوم : ما را به سخت جانی خود این گمان نبود ...

پ.ن چهارم :مرگ ما هست عروسی ابد/سر آن چیست هو الله احد

پ.ن پنجم : من حرم لازمم دلم تنگ است

پ.ن ششم : انگور صبر من شده از عشق تو شراب ... من خادم سرای توام حضرت رباب (علیها سلام )

پ.ن هفتم : به قول مولا خدا رو در شکستن اراده ها شناختم