دخمه

سَمتِ آتش ببری یا نبری ، خود دانی .......... من دلم سوخته ، گفتم که بدانید فقط

دخمه

سَمتِ آتش ببری یا نبری ، خود دانی .......... من دلم سوخته ، گفتم که بدانید فقط

دخمه یعنی داغگاه ، یعنی محل سوزاندن . به روایت امروز ،دخمه همان قبر است .
اینجا من تنها ، نبش قبر میکنم ، خودم را ... خاطراتم را ... حتی گاهی شما را
دخمه محل سکونت ارواح زندگان است .
اینجا مکانی است برای روضه خواندن و روضه شنیدن ، در کل بنده روضه خوان خوبی هستم از روضه های اهل بیت گرفته تا روضه های ... ، اگر به مذاق شما خوش نمی آید از همین ابتدا شما را به خیر و ما را به دیوانگی .
از همین ابتدا از لحن صریح و خشنم پوزش میخواهم ، باشد که در جوار شما اصلاح شوم .
در پایان " درست که اینجا مجهز به دوربین مدار بسته نیست ولی قطعا عالم محضر خداست "

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرضه علم» ثبت شده است

۰۸
مرداد

بسم الله 

عزیز پیرزنی بود باقد نهایت ۱۵۰ و با وزنی بین۴۰ تا ۴۵ کیلو با روسری سوزن زده زیر گلو بدون بیرون بودن یه خال از موهاش که با توجه به سن بالاش اتفاقا بیشترش سیاه بود . 

یه پیرزن با چروکای دل فریب که دوست داشتی مدام دستاش و بگیری و فرق بین چروک و رگ رو روی دستش کشف کنی .

تمام سالای عمرش رو بعد از بابا بزرگ به سفر بود البته جز ۵ ، ۶ سال پایانی که تنفسش سخت شده بود و دیگه نمیتونست تنها سفر کنه .

هر دفعه که پیشم می نشست و میدید کتابام جلوم ولو شده زودی میومد میگفت فاطمه، اون یکی ( همه دخترا از نظرش فاطمه بودن یا اون یکی که قطعا اسم شخص بود و یادش نمیومد)، یه دفتر و خودکارم بده به من .یه چیزایی باید بنویسم . 

گفتم سواد نداشت ؟ نگفتم . 

سواد نداشت . ولی عاشق نوشتن بود 

از کل علم و تکنولوزی اعداد رو تا ۵۰ و حروف الفبا رو نمیدونم تا کجا میتونست بنویسه و از خوندن کلا معاف بود .

اصرارش رو برای تثبیت علمش دوست داشتم . خسته نمیشد از این مدل نوشتنا  که همیشه همراه بود با خاطره بازی .

چقدر با دقت و اعتماد بنفس می نوشت .

تهش میگفت یادت باشه بهم سرمشق جدید بدی تا اینجا رو دیگه بلد شدم . 

اینهمه ذوق به نوشتن رو هیچ وقت نفهمیدم .

چرا اون که اینهمه امکان و نیاز برای نوشتن نداشت اینهمه علاقه داشت و ضرورت نوشتن رو میفهمید و من هنوز نمیفهمم ؟!

اینهمه به روز کردن دانسته ها و اینهمه اصرار برای عرضه نهایت توان و سوادش توی همه چیزی که از دنیای علم داشت .

قصه های عزیز ادامه داره ...