دخمه

سَمتِ آتش ببری یا نبری ، خود دانی .......... من دلم سوخته ، گفتم که بدانید فقط

دخمه

سَمتِ آتش ببری یا نبری ، خود دانی .......... من دلم سوخته ، گفتم که بدانید فقط

دخمه یعنی داغگاه ، یعنی محل سوزاندن . به روایت امروز ،دخمه همان قبر است .
اینجا من تنها ، نبش قبر میکنم ، خودم را ... خاطراتم را ... حتی گاهی شما را
دخمه محل سکونت ارواح زندگان است .
اینجا مکانی است برای روضه خواندن و روضه شنیدن ، در کل بنده روضه خوان خوبی هستم از روضه های اهل بیت گرفته تا روضه های ... ، اگر به مذاق شما خوش نمی آید از همین ابتدا شما را به خیر و ما را به دیوانگی .
از همین ابتدا از لحن صریح و خشنم پوزش میخواهم ، باشد که در جوار شما اصلاح شوم .
در پایان " درست که اینجا مجهز به دوربین مدار بسته نیست ولی قطعا عالم محضر خداست "

پیوندها
۱۴
مرداد

بسم الله

امام صادق (ع) میفرمایند :«قلب انسان بین سینۀ انسان و حنجرۀ او بال بال میزند، (یعنی دل در این سینه قرار ندارد )تا وقتی که به ایمان معتقد شود ، وقتی با ایمان گره خورد ، قرار پیدا میکند ، و این سخن پروردگار است که میفرمایند : هر کس ایمان پیدا کند ، قلبش هدایت میشود ، این یعنی قرار یافتنِ قلب .

( محاسن ، جلد 1، ص294)

۱۳
مرداد

بسم الله

نمیفهمم چه جوری میشه که یه نفر با اینهمه دغدغه که دنیای امروز بهمون تحمیل کرده و با همه ماموریت های بزرگی که خدا برای زندگی ما تو دنیا در نظر گرفته ،فرصت رسیدگی به این مسائل پیش پا افتاده رو پیدا میکنه ؟!!!

مدام درگیر حرف و حدیث های واهی و دنبال مقابله به مثل کردن .

من حتی نمیفهمم چطور میشه دنبال یه آدمی که نمیخوادت و دوست نداره راه بیافتی چه برسه دنبال این کارای بی مقدار و سخیف

واقعا اون کرامت انسانی که خدا برامون قرار داده با این رفتارها و حرفا و تلافی کردنامون به قهقرا نمیره؟

چطوری اینهمه وقت دارید برا اینکارا ؟

راننده ماشین بغلی یه حرف نامربوط میزنه و میره ، پاشو میزاره رو گاز که برسه و یه دونه بزرگتر تحویلش بده

یکی از بستگان  خودش یا همسرش یه انتقاد تندی کرده و این افتاده دنبال نقطه ضعف گرفتن از طرف برا تلافی

یه نگاه پر از بدبینی و یه حالت تدافعی برا کم نیاوردن و به قولی موشک جواب موشک .

باور کنید سیره خدا و پیغمبر و اهل بیت این نبوده .

باور کنید ما مسئولیت های خیلی بزرگتری داریم .

باور کنید با این روش و منشهای بچه گانه نمیتونیم به تحقق ظهور حتی فکر کنیم چه برسه به کمک کردن به این تحقق.

البته که همه این تغافل و تحمل و صبر رو باید در مورد مباحث و موارد فردی به کار گرفت والا در شرایطی  که به اجتماع یا امور مسلمین مربوط میشه خدا با کسی شوخی نداره و تسامح معنی نداره و تغافل منفی میشه .

این مرام حضرت ابوتراب بوده که وقتی کسی حرف بدی بهش میزده میگفتن : یه علی دیگه رو میگه با من نبود .. خودش رو میزد به اون راه


پ.ن1 : خدایا لطفا اینروزا خودت و بزن به اون راه و ندید بگیر

۱۱
مرداد

بسم الله

داستان شمع و گل و پروانه کودکی هایم 

داستان سوختگی های درجه یک تا سه بود 

شمعی که فلسفه وجودش بر سوختن و نثار کردن بنا شده بود و این را سر نخ بیرون  زده از عمق وجودش نشان میداد .

پروانه ای که عشق چنان واله و شیدا کرده بودش که دل داده بود به سوختن کنار معشوق

و گل .. امان از گل که در حسرت دلدادگی و فراق میسوخت  . در اصل گل سوختنش نه با شعله بود که دود فراق خفه اش میکرد

و این سوختن قبل از شعله به خاکستر می نشاند وجود را .

تو قصه فراق از حضرت در راه همیشه دنبال نقش خودمم . دنبال ماموریت من تو این زمانه غفلت از غیبت . و حالا بعد از اینهمه سال خوب میدونم من نه اون پروانه ام که نزدیکی و شوق وصل سبب سوختنش هست ، من اون گلی ام که غم دوری داره خفه اش میکنه . 


پ.ن ۱ : من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط 

۱۱
مرداد

بسم الله

عرض تسلیت بمناسبت شهادت دردانه علی بن موسی الرضا حضرت باب المراد امام جواد علیه السلام .  
الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. (بحار‌الانوار، ج۷۵، ص۳۵۸)
فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.


پ.ن :صلی الله علیک یا جواد الائمه 

رسم قبیله است که هر کس جوانتر است / مویش سپید گشته و قدش کمانتر است 

این بیست و پنج سال که سنی نمیشود /اما بهار عمر شما پر خزان تر است

تو مجتبای خانه ی موسی بن جعفری / با همسری که از همه نامهربان تر است

زهر کشنده بود و لبت را سیاه کرد / زهری که چوب نیست ولی خیزران تر است ...

  • ارمیا
۱۰
مرداد

بسم الله

بفرمایید روضه 

«و... اما حسین (ع)، نزدیک‌ترین، محبوب‌ترین و دوست داشتنی‌ترین هدیه را برای معاشقه با خدا برگزیده بود. شاید اندیشیده بود که خوبتر‌هایش را اول فدای معشوق کند و شاید این کلام علی اکبر (ع) دلش را آتش زده بود که: «یا ابة لا ابقانی الله بعدک طرفه عین.» «پدر جان! خدا پس از تو مرا به قدر چشم به هم زدنی زنده نگذارد. پدر جان! دنیای من آنی پس از تو دوام نیاورد. چشمهای من، جهان را پس از تو نبیند» 

۱۰
مرداد

بسم الله

قطار عمر لحظه ای از حرکت باز نمی ایستد و تا آنسوی کلمات و معنایی پیش خواهد رفت . 

این ما مسافران سواره بر قطار هستیم که هر یک در ایستگاهی مرکب را به مقصد وصل ترک میکنیم . 

آنها که شوق وصال بی تابشان کرده سر مست از نزدیکی ایستگاه مقصد و آنها که دارایی خود را در مبدا جا گذاشته اند و با فراموشی و دست خالی راهی شدند در اضطراب و دلهره چه خواهد شد ترس را هجی میکنند . 

خوشا انانکه برای رسیدن به وصل و مقصد دلدار خویش پرواز را به حرکت با قطار ترجیح داده اند و جان بر کف همچون شهاب های اسمانی با سرعت به سمت معشوق گسیل شدند . 


به رسم دیرین روزهای پنجشنبه اینجا مجلس فاتحه بر پاست هدیه به همه انبیاء و اولیا و صلحا و شهدا و همه ارواح مومنین من الازل الی الابد 

بخوانید فاتحه مع السوره و الصلوات 

۰۹
مرداد

بسم الله

خداوند عبادش را با "تار" و " تور " و "تیر" صید میکند ؛

تیر برای فراری ها ، 

تور برای متوسطین ،

تار و آواز ملکوتی برای مقربین .

حاج اقای دولابی (مصباح الهدی ۱۹۸)


پ.ن ۱: صدای تو را .. رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم 

پ.ن ۲:عشق یعنی آن صدای سازها 

پ.ن ۳: ما را به جبر هم که شده سر به راه کن .... خیری ندیده ایم از این اختیارها

۰۸
مرداد

بسم الله 

عزیز پیرزنی بود باقد نهایت ۱۵۰ و با وزنی بین۴۰ تا ۴۵ کیلو با روسری سوزن زده زیر گلو بدون بیرون بودن یه خال از موهاش که با توجه به سن بالاش اتفاقا بیشترش سیاه بود . 

یه پیرزن با چروکای دل فریب که دوست داشتی مدام دستاش و بگیری و فرق بین چروک و رگ رو روی دستش کشف کنی .

تمام سالای عمرش رو بعد از بابا بزرگ به سفر بود البته جز ۵ ، ۶ سال پایانی که تنفسش سخت شده بود و دیگه نمیتونست تنها سفر کنه .

هر دفعه که پیشم می نشست و میدید کتابام جلوم ولو شده زودی میومد میگفت فاطمه، اون یکی ( همه دخترا از نظرش فاطمه بودن یا اون یکی که قطعا اسم شخص بود و یادش نمیومد)، یه دفتر و خودکارم بده به من .یه چیزایی باید بنویسم . 

گفتم سواد نداشت ؟ نگفتم . 

سواد نداشت . ولی عاشق نوشتن بود 

از کل علم و تکنولوزی اعداد رو تا ۵۰ و حروف الفبا رو نمیدونم تا کجا میتونست بنویسه و از خوندن کلا معاف بود .

اصرارش رو برای تثبیت علمش دوست داشتم . خسته نمیشد از این مدل نوشتنا  که همیشه همراه بود با خاطره بازی .

چقدر با دقت و اعتماد بنفس می نوشت .

تهش میگفت یادت باشه بهم سرمشق جدید بدی تا اینجا رو دیگه بلد شدم . 

اینهمه ذوق به نوشتن رو هیچ وقت نفهمیدم .

چرا اون که اینهمه امکان و نیاز برای نوشتن نداشت اینهمه علاقه داشت و ضرورت نوشتن رو میفهمید و من هنوز نمیفهمم ؟!

اینهمه به روز کردن دانسته ها و اینهمه اصرار برای عرضه نهایت توان و سوادش توی همه چیزی که از دنیای علم داشت .

قصه های عزیز ادامه داره ...

۰۷
مرداد

بسم الله

علاقه ام به انگور شاید بر میگرده به کودکی و نهالی که یه روز بابا توی پیت حلبی آورد  خونه و کاشت بالای سر بوته محمدی .

با هم بزرگ شدیم ولی اون علاقش به سرک کشیدن تو آسمون خیلی بیشتر از من بود و رفت تا پشت بوم و من ته تهش دستم به شاخه های یه کم بالاتر از طبقه اول هم رسید .

عاشق اون برگای نو رس بودم که بیشتر به فسفری میزد تا سبز ، و خراب اون دونه های مثل زبرجد که میچسبوندم به چشمم تا توش رو ببینم .عاشق اون ساقه های فر خورده که میتونست ساعت ها درگیرم کنه

شاید علاقم به موهای فر از همونجا شروع شد ، کی میدونه ؟!

خیلی از اون روزا میگذشت وقتی پام رسید به حرم مولا و وقتی وارد شدم دلیل عشق و علاقم رو فهمیدم .

بد مستی من قصه ی پر دنباله است      زیر سر باده ای صد و ده ساله است

فرشا طرح انگور ،ستونا ، نرده ها ، کاشی ها و در نهایت و فوق همه چیز خود ضریح مولا و اون ترمه جواهر دوزی با انگورای برجسنه از مروارید و یاقوت.

شاید حرم رو هندیا درست کردن برا همین همه جا طرح انگور داره آخه اونا تو خونه علمای خودشون انگور میزارن برا تزیین .

شایدم چون انگور تنها میوه ای هست که دور ریز نداره ، برگاش ، شاخه هاش ، غوره اش ، میوه اش و حتی در نهایت میوه های رو به خشک شدنش میشن مویز و کشمش حتی چوب خشک ساقه هاش رو میسوزونن و از دود و غبارش برای بیماری چشم استفاده میکنن.

شاید یه کم شاعرانه نگاه کنیم بگیم چون حرم ساقی کوثر هست پر از انگوره

کسی چه میدونه شاید همه اینا با هم بهتر باشه

حتی شاید چون مولا خودشون انگور خیلی دوست داشتن و حتی غذاشون سرکه بوده .

شاید خیلی چیزای دیگه هم پشت این جریان باشه ولی بخوام بگذرم از همه اینا باید اینجوری بگم

حک شد انگور به قاموس ضریحت یعنی       حرمت قد همه باده خوران مِی دارد

*********

    در معطل شدن بوسه به انگور ضریح       لذتی هست که در سجده طولانی نیست


پ.ن 1 :خونه پدری برام با انگور همیشه تصویر شده .

پ.ن 2 : از بس که می ام خورانده ای دوش/خونم همه اوست، دارمت دوست

          خونم می و دل سبوی عشق است / تا می به سبوست دارمت دوست

۰۶
مرداد

بسم الله

اول وادی حیرانی آن است که ضمیری جز او نباشد و هر چه هست و نیست همه اوست 

حیرت از مقامات عالیه عرفان اسلامی است .بر خلاف آنچه در عرف به حیرت یاد میگردد و آن ظلالت و سرگردانی است ،در عرفان حیرت بدیهه ای است که بر قلب عارف وارد میشود و این نهایت معرفت او به ذات اقدس الهی است .

برخی حیرت را نهایت دین ورزی میدانند . در حدیث از قول حضرت محمد مصطفی (صلوات الله علیه) میخوانیم : اللهم زدنی تحیرا فیک

ابن عربی معتقد است عقل عاجز از ادراک ذات اقدس اله است و هر چه بیشتر در این وادی غور کند بیشتر به عجز خود پی خواهد برد و هر چه به این عجز بیشتر برسد در نتیجه حیرت او زیادتر خواهد شد . 

طلب حیرت طلب زیادتی معرفت قلبی انسان کامل و توالی تجلیات مختلفه است .

حیرت دست یافتن به ساحتی از معرفت است که تحقق همزمان ظاهر و باطن و کثرت و وحدت و اول و اخر را در خود دارد . 

در عرفان حیرت سرگردانی مطلبوب است . حیرت عارف از زیادت معرفت است که او را به تحیر کشانده و این ثمره شهود و شناخت ذات الهی است . 

 این گوشه ای از همان معرفتی است که حضرت مولا را چنان غرق میکند که فارغ از دنیای مادی شده و درد زخم و تیر را متوجه نمیشود . این همان معرفتی است که حضرت اباعبدالله را در کنار کوه جبل الرحمه در هنگام دعای عرفه آنطور واله و شیدا میکند که در پس مقام حیرت و فنا اشک از چشمان مبارکش به آنگونه سرازیر میشود . 

انسان کامل با هر پدیده ای و آیتی مسحور قدرت و عظمت پروردگار میشود و این حیرانی او را به ورطه فنا رهسپار خواهد کرد . 


پ.ن ۱ : باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی .... گر سوی مستان میروی ، مستانه شو ، مستانه شو